خانواده مفید

📊 #اینفوگرافیک | از «۶۰-۳۰»‌تصادفات در ایران چه می دانید؟

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۴۱ ب.ظ | ۰ نظر

🔹60 درصد تصادفات در 30 کیلومتری بعد از شهر یا مانده به شهرها رخ می دهد
🔹نرخ سوانح جاده ای در ایران: 20 برابر میانگین جهانی
🔹40 درصد تصادفات: منجر به مرگ سرپرستان خانواده
🔹مرگ سالانه 3000 کودک در تصادفات/ ایرنا
@Rasad_tahlil
[عکس 1280×937]


🔘 Show comments

مشاهده کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

♦️حوزه: آنها که می‌روند♦️

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۵۹ ب.ظ | ۰ نظر

▪️حدوداً سی‌ و پنج ساله است. اخلاقی، اهل مطالعه و دقیق. برای خودش پروژه علمی عمرانه‌ای دارد. از روی طرز لباس پوشیدن و آرایش مو و چهره‌اش ممکن نیست بفهمی که روزی طلبه بوده‌است. حدود ده سال. در کجا؟ مدرسه حقانی. طلبه‌ای پیگیر، با سواد، اهل مطالعه و مؤمن. اما پس از ده سال، به این نتیجه می‌رسد که حوزه، جای او نیست. می‌رود. کجا؟ دانشگاهی از دانشگاه‌های قم. از آن‌ها که تیپ‌های حوزوی/دانشگاهی پرورش می‌دهند. از گذشته‌ی حوزوی‌اش چندان صحبت نمی‌کند. وقتی به اصرار، یا به برانگیخته‌شدن شوقی، از گذشته‌ی حوزوی‌اش می‌گوید، جز یاد برخی دوستان هم مباحثه و برخی اساتید اهل علم و ذوقش، باقی خاطره‌ها، چهره‌اش را در هم می‌کشد. گاه، حتی یادی از آن گذشته‌ی حوزوی، به خشم می‌آوردش و گاه بیان افسوسی از عمر ِ از دست رفته.

▪️همکار بودیم. انگلستان درس خوانده بود. فلسفه. تا مقطع ارشد. یکی دو بار، از به کار بردن کلماتی حوزوی، حدس زدم شاید با حوزه، به صورت خانوادگی یا شخصی آشنایی داشته باشد. اما وارد گفتگو نمی‌شد. حدود چهل ساله‌ مردی با دانش و منش. پوشش را به تعمد، خلاف معمول و عرف انتخاب می‌کرد. مثلاً در روزهای عزای شیعیان، رنگ شادتر می‌پوشید یا در جلسات رسمی، بین آن‌همه کت و شلوار خاکستری، تی‌شرت سفید با نقش‌های فانتزی به تن می‌کرد. خلاف موج. خلاف‌آمد عادت. بعدتر، فهمیدم که طلبه‌ی فاضلی بوده‌است. برای بیش از ده سال در حوزه قم. بعد، از حوزه بریده‌است و به دانشگاه رفته و بعدتر، به غرب. در جستجوی دانایی. یا در جستجوی چیزی که در حوزه نبوده و نیافته‌است.

▪️به کانادا مهاجرت کرده‌اند. حدود بیست سال قبل. تا پنج نسل پشتش، همگی از چهره‌های شناخته‌شده‌ی حوزه‌ی مشهد بوده‌اند. پدربزرگش، از پیش‌نمازان یکی از بزرگترین مساجد نزدیک به حرم امام هشتم شیعیان. پدرش، حوزوی مشهوری که فرزندانش را با تربیت دینی سختگیرانه‌ای بزرگ کرده‌بوده‌است.خودش تا حدود سی سالگی، حوزوی مقیدی بوده‌است. اما اکنون کجاست؟ حدود سی سال است که لباس طلبگی را از تن درآورده و سپس با خانواده، خانواده‌ای که او را در سلک حوزوی می‌شناخته‌اند، به کانادا مهاجرت کرده‌است. هنوز هم وقتی سخن می‌گوید، طنین صدایش، نوع ادای کلماتش حتی نوع نگاه کردن غیرخیره و آمیخته با نوعی شرم اخلاقی‌اش، مرا به یاد تربیت شدگان واقعی حوزه‌های سنتی می‌اندازد.

▪️برای مشورتی آمده است. طلبه‌ی حوزه است. مؤمن و مقید و مأخوذ به حیا. از حوزه خسته است. آن‌چه می‌جسته، نیافته است. اینک در جستجوی آن «گمشده‌ی نایافته»، به سوی دانشگاه آمده‌است. می‌خواهد جامعه‌شناسی بخواند. سه جلسه‌ای حرف می‌زنیم. تشویقش می‌کنم که ارتباطش را با حوزه تا جایی که می‌تواند قطع نکند. از داشته‌های مغفول حوزه می‌گویم. از آن‌چه از جنس سنت و فرهنگ است. نه سیاست. نه حتی صرفاً مذهب. اما به شدت از فضای حوزه بریده‌است. رنجیده است. کنکور می‌دهد. می‌شنوم که در دانشگاه تهران پذیرفته شده. یکی دیگر از حوزه جدا می‌شود.

▪️ما، غالباً حوزه و حوزویان را از خلال مطالعه‌ی کسانی می‌شناسیم که همچنان در سلک طلبه و حوزوی مانده‌اند؛ اما حوزه، ریزش کم نداشته‌است. بسیار چهره‌های مشهور و نامشهور، دانشگاهی و بازاری و محقق و روشنفکر که وقتی به گذشته‌شان دسترسی پیدا می‌کنی، به تعجب می‌بینی که دوره‌ای گاه طولانی، حوزوی بوده‌اند. شفیعی کدکنی، کسروی، تقی‌زاده، میرزا حسن رشیدیه و ... .

▪️چرا می‌روند؟ چه چیزی آن‌ها را "طرد" می‌کند؟ الگوها و ساز و کارهای این طرد شدن‌ها و طردکردن‌ها حوزوی، در دوره‌های مختلف چه تغییری کرده‌اند؟ این نسل‌های طرد شده از حوزه، با هم چه نقاط اشتراک و تفاوتی دارند؟ این ریزش‌های حوزوی، این فراریان، طردشدگان، مهاجران، از چه جنسی هستند؟ چه چیزی را نمی‌یابند که می‌روند؟ نسبت به گذشته‌ حوزوی‌شان چه احساسی دارند؟ چه چیزی از تجربه‌ی حوزه، در خودآگاه و ناخودآگاهشان به میراث می‌ماند؟ نگاهشان، حالا از بیرون، به تجربه‌ی درونی حوزه چگونه است؟ به کجا می‌روند؟ آیا آن‌چه را که در حوزه نیافته‌اند، در بیرون از حوزه، در "آن‌جای دیگر" می‌یابند؟

▪️حوزه را تنها با شناخت حوزویان، با آن‌ها که ماندند، نمی‌توان شناخت. شناخت حوزه، بخش مغفول بزرگی دارد. این تصویرها در کنار هم‌اند که حوزه را آنطور که واقعن هست، آن‌طور که واقعاً احساس می‌شود، به ما می‌شناساند: آنان که می‌مانند، آن‌ها که می‌روند.

#جامعه
#روحانیت_و_مرجعیت

اینکجا؛ ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه
@inkojaa

8da141a7e4d8111e3d1e0.jpg

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

#کانادا 🇨🇦

@Farang_nevesht
[عکس 1080×1243]

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

جهل مقدس

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۱۳ ق.ظ | ۰ نظر

سه شنبه عاشورای سال 1398 هجری شمسی، در ملاء عام در شهر بغداد ، کودکی زیر دو ماه در اثر قمه خوردن توسط پدرش خونریزی کرده و مُرد.

https://nnciraq.com/17076/

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

▪️روز عاشورا چگونه گذشت؟ (قسمت سوم)

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ق.ظ | ۰ نظر

▪️روز عاشورا چگونه گذشت؟ (قسمت سوم)

🏴حدود ساعت ۱۵
امام علیه‌السلام به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره‌اش علی‌اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.

امام علیه‌السلام به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام علیه‌السلام آمدند. بعد از شهادت امام، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته‌اند زمانی که امام علیه‌السلام در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن علیه‌السلام دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر»

🏴ساعت ۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام علیه‌السلام را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین علیه‌السلام کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام علیه السلام فرو برد...

🏴حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام علیه‌السلام عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته‌اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.

غارت عمومی اموال امام حسین علیه‌السلام و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام علیه‌السلام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.

نزدیک غروب آفتاب است سر امام علیه‌السلام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود.

🏴۱۸:۴۹ اذان مغرب
داستان روز غم‌انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته‌ام!»

@tehranchamber
Channel |@iranoralhistory
Channel | @tarikhonline

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

▪️روز عاشورا چگونه گذشت؟ (قسمت دوم)

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ق.ظ | ۰ نظر

▪️روز عاشورا چگونه گذشت؟ (قسمت دوم)

🏴حدود ساعت ۱۰
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن‌زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین علیه‌السلام نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین علیه السلام حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌ علیه‌السلام حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمان رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام علیه‌السلام را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام علیه‌السلام تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن‌ شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام علیه‌السلام او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام علیه‌السلام حمله کنند زهیر و ده نفر به آنها حمله کردند.

🏴حدود ساعت ۱۱
بعد از این حملات، امام‌ علیه‌السلام دستور تک‌تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌ علیه‌السلام» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین علیه‌السلام را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌ علیه‌السلام در محاصره واقع شدند، حضرت عباس علیه‌السلام محاصره آنها را شکست و نجات‌شان داد.

🏴اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام علیه‌السلام خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام علیه‌السلام از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.» امام‌ علیه‌السلام نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌ علیه‌السلام اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته‌اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»

🏴حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام علیه‌السلام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی‌هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی‌اکبر پسر امام حسین علیه‌السلام بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی‌هاشم خوانده است. عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی‌هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»

🏴حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین علیه‌السلام و حضرت عباس علیه‌السلام تنها ماندند. عباس علیه‌السلام اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس علیه‌السلام دلاور در حالی که با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام علیه‌السلام برای دومین بار در روز عاشورا بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست»

@tehranchamber
Channel | @iranoralhistory
Channel | @tarikhonline

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

▪️روز عاشورا چگونه گذشت؟ (قسمت اول)

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ق.ظ | ۰ نظر

▪️روز عاشورا چگونه گذشت؟ (قسمت اول)

▫️طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی می‌شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با درآوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرف‌های مقتل‌نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.

در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+ دقیق اختلاف می‌تواند داشته باشد) را استخراج کرده‌ایم و روایات مقتل‌نگارها را با این ساعت‌ها تنظیم کرده‌ایم.

🏴۵:۴۷ اذان صبح
امام حسین علیه‌السلام بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

🏴حدود ساعت۶
امام حسین علیه‌السلام دستور داد تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با خاربوته‌ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند

🏴طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه‌روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه‌ ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام علیه‌السلام نامه نوشته‌اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده‌‌اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام علیه‌السلام پرسید چرا حکم ابن‌زیاد را نمی‌پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی‌رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروف‌شان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام علیه‌السلام حدوداً نیم ساعت طول کشده است

🏴حدود ساعت ۸
بعد از سخنرانی امام علیه‌السلام چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سیدالقرآء» آقای قرآن‌خوان‌های کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.

بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.
*بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.

🏴حدود ساعت ۹
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام علیه‌السلام رها کرد و خطاب به لشکریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی‌دانیم. تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.)
@tehranchamber
Channel | @iranoralhistory
Channel | @tarikhonline

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

🔻 پیشنهاد علیرضا پناهیان برای پیاده‌روی اربعین

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ق.ظ | ۰ نظر

🌀 بیایید مسیر پیاده‌روی را از «مسجد سهله» آغاز کنیم

🔹 همان‌طور که زندگیِ ما، جامعۀ ما و سیاست ما باید امام‌زمانی باشد، روضۀ امام‌حسین(ع) و اربعینِ ما هم باید امام‌زمانی باشد؛ یعنی با امام‌زمان(ع) و ظهور، پیوند داشته باشد.

🔹 بیایید امسال، پررنگ‌تر از هرسال، اربعین و این پیاده‌روی باشکوه و باعظمت را با امام‌زمان‌(ع) پیوند بزنیم. اساساً هم این پیوند وجود دارد، کمااینکه در زیارت اربعین می‌خوانیم: «وَ نُصرَتی لَکُم مُعدَّة» من آمده‌ام شما را یاری کنم؛ یعنی من آمده‌ام فرزند امام‌حسین(ع) را یاری کنم.

🔹 نمی‌شود که ما غصه‌دار خودِ امام‌حسین(ع) باشیم اما با فرزند ایشان-که پشت پردۀ غیبت است- کاری نداشته باشیم! نمی‌شود که ما سوگوار گذشتۀ اهل‌بیت(ع) باشیم اما به آیندۀ ایشان و ظهور آخرین امام، کاری نداشته باشیم!

🔹 عده‌ای از رفقا که برای اربعین برنامه‌ریزی می‌کردند، دور هم جمع شدند و گفتند: ما امسال پیاده‌روی را از «مسجد سهله» شروع می‌کنیم؛ یعنی جایی که بناست خانۀ امام‌زمان‌(ع) باشد! به نظرم این پیشنهاد بسیار خوبی است؛ برای آنهایی که توفیقش را پیدا کنند.

👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه امام‌صادق(ع)- ۹۸.۶.۹
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/5660

@Panahian_ir

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

مصطفی محمدی علوی حسینی | چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۱۷ ق.ظ | ۰ نظر

هنگامی که حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام از اسب بر روی زمین افتاد و لشکر اعداء به خیام حرم هجوم بردند، با زانو مقداری به‌سوی خیمه رفت و جمعیت را به نبرد با خود دعوت کرد و فرمود: اى دنباله‌روان آل ابی‌سفیان، اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید، آزاده باشید و اگر عرب هستید،‌ همان‌طور که چنین می‌پندارید، به نژادهای خود بازگردید. من با شما مى‌جنگم و شما با من و بر زنان گناهى نیست.

📚 رحمت واسعه، ص١٠٩

☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدس‌سره
@bahjat_ir
[عکس 1200×1200]

مشاهده مطلب در کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی

شیوه #تسلیت به یکدیگر در روز عاشورا:

مصطفی محمدی علوی حسینی | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۳۳ ق.ظ | ۰ نظر

ملک جهنی، راوی عاشوراپژوه عصر امام باقر، از ایشان می پرسد: فَکَیفَ یُعَزّی بَعضُهُم بَعضاً؟ که چگونه به همدیگر در عاشورا تسلیت گوئیم؟ امام باقر در پاسخ، میفرمایند که در عاشورا، اینگونه تعزیت و تسلیت دهید:

عَظَّمَ اللَّهُ اجورَنا بِمُصابِنا بِالحُسَینِ علیه السلام، وجَعَلَنا وإیّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثَأرِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الإِمامِ المَهدِیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله‏.

خداوند، پاداش‏هاى ما را بر سوگوارى حسین علیه السلام بزرگ گردانَد و ما و شما را همراه با ولىّ خودش، #امام مهدىِ خاندان محمّد صلى الله علیه و آله، از خونخواهان حسین علیه السلام قرار دهد.

مشاهده کانال

  • مصطفی محمدی علوی حسینی